دانشگاه مرگ پارت ۱۹

《چیز خاصی نیست کوک ..یه زخمه...》
《که ممکنه عفونت کنه》
《عفونت نمیکنه ‌..بهت قول میدم چیزی نمیشه ...چرا اومدی بیرون ؟》
هنوز چشم هاش روی زخمم بود و اونو بررسی میکرد :《جونگ هیون گفت یکی از دانشجو ها بی خبر دیشب رفته بیرون ...رفیقش امروز صبح بهش گفته ...اومدن دنبالش 》
《چرا باید بیاد بیرون ؟》
《میخواسته از دانشگاه بره بیرون ...اما مثل اینکه نفهمیده در ها با فولاد قفل شده 》
《باید زود تر پیداش کنیم اورتکا فعلا طبقه ی پنجمه..ولی بازن خطر ناکه 》
《اورتکا ؟(تعجب)》
《خب ‌با خودم گفتم باید یه اسمی داشته باشه .نمیشه که های بهش بگیم هیولا هیولا ..مگه نه؟》
《والا نمیدونم..هرچی شما امر کنید 》
لبخندی به نمک ریختن های بی موقعش زدم و دستش رو گرفتم :《بیا بریم دنبالش 》
می هو :《منم میام!وایسید جقله ها!》
برگشتیم سمت صدا یه دختر مشکی پوش آومد پایین از پله ها
حدودا دو سانتی متر ازم بلند تر بود
داشتم با تعجب بهش نگاه میکردم ،مصمم گیتار برقیش رو گرفته بود دستش ،گیتار برقی که کار نمیکنه اینطوری
وقتی بهم نگاه کرد اوهی زیر لب گفت ،دستش رو نگاه کرد و مطمئن شد تمیزه :《می هو ام...سوع تفاهم پش نیاد .‌من خودم دوست پسر دارم فقط میخوام کمک کنم ...حوصله ام سر میره بشینم تو غذا خوری 》
بحث این نبود و یا فکری که اون فکر می‌کرد کردم نبود بحث این بود که چرا میخواد جونش رو به خطر بندازه :《نه میدونم...مسئله اینکه..》
می هو:《به دوست پسرتم گفتم ،من اگر بمیرم مسولیتش با خودمه ..حله ؟》
کوک:《خیلی خب...نونا فقط گیتارت کار نمیکنه 》
《حدس میزدم بگی ولی این نباید از من جدا شه برای همین یه گیتار عادی برداشتم با یه چاقو نگران نباش بریم اون دختره ی دردسر ساز رو با این خانم خوشگله پیدا کنیم 》
خجالتی تو وجودم سر ریز میشه ،ولی توی مخفی کردنش موفق هستم جونگ کوک پشت منو می هو داره راه میاد و می هو کنار من درحالی که تقریبا دو سانت ازم بلند تره و داره لمقه ای رو میجوه کنارم راه میره
می هو:《دوستش داری ؟》
مین سو:《دوست پسرا کجاست ؟》
می هو:《داری سعی میکنی بحث رو عوض کنی ؟داره کمک جونگ هیون میکنه..حالا تو بگو 》
دست هام رو تو جیبم میکنم ، صدام از سر خجالت میاد پایین:《اره》
می هو:《همین که انقدر صادقی برای شروع یه رابطه خوبه 》
واقعا کافیه ؟ :(
جونگ کوک جلومون وایمیسته، انگار که میخواد دوباره بغلم کنه ، منقبض شدن تمام بدنش رو حس میکنم ،داره صحبت میکنه
کوک:《دختری که فرار کرده سال اولی رشته ی هنره،باهاش اروم حرف بزنید و قانعش کنید برگرده داخل ..خب کی ؟》
جونگ کوک نگاهش رو میبره سمت می هو
می هو:《احتمال اینکه بکشمش از اینکه نجاتش بدم بیشتره، رو من حساب نکن 》
انگشت اشاره اش رو گرفت سمت من، مطمئن نیستم که جون یه آدم رو بتونم نجات بدم
مین سو:《چه تضمینی هست که بهم گوش میده؟》
کوک:《فعلا فقط تضمینی به نام حس ششم》
حس ششم مضخرفه ،بی فایده اس :《خیلی خب..بریم 》
میرسیم دم در
دیدگاه ها (۰)

سلام علیکم من زنده اممم

دانشگاه مرگ پارت ۲۰

دانشگاه مرگ پارت ۱۸

دانشگاه مرگ پارت ۱۷

کپش مهممم خب خب قضیه اینه که یه استاکر جونگ کوک رو تا خونش ت...

﴿ برده ﴾۲۷ part یه سول سریع لب زد : معلومه که میتونم بلافاص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط